کد مطلب:129967 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:121

داوری میان محدث نوری و قاضی طباطبایی
ما در ضمن بیان دیدگاه های گوناگون در این مسأله گفتیم كه محدث نوری از منكران بازگشت در اربعین نخست است، در حالی كه شهید قاضی از معتقدان اثبات این موضوع است. اما آن دو بزرگوار برای اثبات نظریه خویش دلایلی ارائه داده اند كه ما خلاصه اش را در اینجا می آوریم و آن گاه دیدگاه برگزیده را بیان خواهیم كرد.

1. با محدث نوری

او می گوید: سید ابن طاووس كه خبر دیدار اهل بیت (ع) را با جابر بن عبدالله انصاری نقل كرده كتاب اللهوف را در آغاز تكلیف و اوان جوانی تألیف كرده است، به دو دلیل:

اول آنكه طریقه ایشان در تمام مؤلفات و بر ذكر مأخذ نقل و سند روایت به قدر میسور است. به خلاف سیره ایشان در این كتاب و كتاب مصباح الزائر كه در این دو ذكری


از مأخذ و سند نیست و وجهی جز عدم اتقان تام در آن ایام و قلت اطلاع ندارد؛ و از لهوف مختصر ترهم تألیف دارد، مثل مجتنی و در آنجا ابدا نقلی بی ذكر مأخذ و غیر مستند نكرده. پس اگر در نقل از آن كتاب ایراد می شود، منافاتی با بزرگی مقام و كثرت اطلاعشان در احادیث و آثار ندارد، زیرا كه در آن درجات بعد از آن به تدریج پیدا شده.

دوم آنكه سید معظم مذكور در كتاب اجازات در مقام ذكر مؤلفات خود تصریح دارد كه كتاب مصباح الزائر را در اوایل تكلیف نوشته است. در اول لهوف فرموده كه چون مصباح الزائر را نوشتم و زائر از حمل كتاب دیگر مستغنی است خواستم چون به جهت زیارت عاشورا مشرف می شود با خود نبرد. این مختصر را كه مناسب تنگی وقت زوار است در مقتل نوشتم كه به آن كتاب منضم شود». [1] .

مناقشه در دو مقدمه ی نوری

مقصود محدث نوری از این دو مقدمه این است كه سید بن طاووس لهوف را - كه منبع كهن تر در این مسأله است - در سن جوانی و زمانی كه هنوز به پختگی نرسیده بود نوشت و از این رو در این مسأله چندان قابل اعتماد نیست. اما هر دو مقدمه ی او جای تأمل دارد:

1. عدم ذكر مأخذ و اسناد ناشی از عدم اتقان تام و قلت اطلاع ایشان - آن طور كه او گفته - نیست. بلكه چون مؤلف قصد نوشتن كتابی كم حجم و با موضوعات فراوان و قابل حمل در بارگاه حسین (ع) و غیره را داشته ناگزیر باید چنین می كرده است؛ و گرنه نقض غرض می شود؛ و شایسته تر آن است كه به كتابهای مفصل تری چون مصباح شیخ اكتفا شود.

2. سید (ابن طاووس) در اجازات خویش گوید: «از چیزهایی كه در آغاز تكلیف بدون ذكر اسرار و آشكار نمودن رموز تألیف كردم كتاب مصباح الزائر و جناح المسافر در سه مجلد بود»، [2] آن گاه به ذكر دیگر تألیفات خویش می پردازد و می گوید: «و كتاب الملهوف علی قتلی الطفوف را تألیف كردم؛ و هیچ كس را نمی شناسم كه پیش از من چنین كتابی نوشته باشد و كسی كه آن را ببیند، نسبت به آن آگاه خواهد شد». [3] چه بسا خواننده از این


عبارت چنین استنباط كند كه اللهوف آخرین تألیف سید باشد، به خاطر اینكه آن را در پایان دیگر تألیفاتش قرار داده است، و با عدم قبول این مطلب قدر متیقن این است كه این تأیید از جانب ایشان نسبت به مضمون كتاب در مرحله ی كمال عمر شریفشان و پس از فراغت بسیاری از تألیف هایشان انجام شده است. بنابراین چنین اظهارنظری اینگونه، مبنی بر كم ارزش جلوه دادن كتاب شایسته نیست.

3. جالب این است كه خود محدث نوری كه كتاب «مصباح الزائر» را كه به تصریح مؤلف در اوان تكلیف نوشته است، كتابی معتبر معرفی كرده است، [4] و كتاب «لهوف» را با احتمال تألیف در همان اوان، كتابی غیرمتقن می داند! و این دو مطلب با هم قابل جمع نیست.

4. وانگهی ضمیمه ساختن آن به «مصباح الزائر» دلیل بر نوشتن آن در اوان تكلیف نیست. بلكه مؤلف بعدها این كا را شایسته دانسته است. چنان كه خود او نیز به این مطلب تصریح دارد.

5. بر این اضافه می كنم كه تألیف چنین كتاب هایی در سنین نوجوانی از عنایت های ویژه ی الهی است كه نصیب بندگان برگزیده ی خویش می سازد. از این رو می بینیم كه برخی از علمای سابق در اوان تكلیف و یا پیش از آن مجتهد بوده اند.

6. سید در این زمینه تنها نیست و نمونه ی دیگر علامه ی بزرگوار و فقیه، ابن نمای حلی (645 - 567) است. [5] او نیز خبر این دیدار نقل كرده است و هیچ كس نمی گوید كه این مطلب را در اوان تكلیفش نوشته است! و این ناشی از چه و چه است. او از نظر زمانی نیز متقدم بر سید بن طاووس است. چرا كه ولادت سید به سال 589 ه. و وفات او به سال 664 ه. بود. در حالی كه ابن نما در سال 567 ه. به دنیا آمد و در سال 645 ه. وفات یافت. بنابراین او 22 سال پیش از سید به دنیا آمد و 21 سال پیش از وی وفات یافت.

بنابراین لحن گفتار محدث نوری درباره ی آن عالم بزرگ مناسب نیست.

7. شهید قاضی در این باره پاسخی دارد كه چنین است:

«قائل به این مسأله تنها سید بن طاووس در لهوف نیست. بلكه ابوریحان بیرونی متوفای


سال 440 به این موضوع تصریح دارد و در میان اصحاب مذهب امامیه مشهور است - ادعایی كه مجلسی كرده است - و علمای قرن یكم تا هفتم بر آن اتفاق نظر دارند. نخستین كسی كه در این باره اشكال كرده است سید بن طاووس در الاقبال و از متأخران محدث نوری است». [6] .بنابراین مسأله از چارچوب نقل یك راوی ناشناخته در سنین نوجوانی بیرون می آید و مسأله ای ریشه دار تلقی می گردد. بلی، به زودی ملاحظاتی چند درباره ی سخن شهید قاضی نیز خواهیم داشت. محدث نوری به هفت نكته استدلال می كند.

هفت نقطه نظر محدث نوری

سپس محدث نوری می گوید: رسیدن اهل بیت به كربلای معلا به نحوی كه سید در لهوف ذكر نموده منافی است با امور بسیار و جمله از اخبار و تصریح جمعی از علما و اخیار و به اختصار به آنها اشاره می شود:

اول آنكه سید معظم مذكور بعد از مدتی خود ملتفت به بعضی از نقصهای آن شده، آن را بعید دانسته است.

آن گاه مطلبی را كه پیشتر از سید نقل كردیم آورده و پس از آن می گوید: این خلاصه ی كلام ایشان است در اقبال والعجب كه در لهوف استیذان پسر مرجانه را از یزید و حمل او اهل بیت را بعد از آمدن جواب ذكر كرده و با این حال آن قصه را از آن راوی نقل فرموده. این دو هرگز با هم جمع نشود.

دوم آنكه احدی از اجلاء فن حدیث و معتمدین اهل سیره و تواریخ در سیاق ذكر مقتل اشاره به این قصه نكردند با آنكه ذكر آن از جهاتی شایسته و محل اعتنا بود، بلكه از سیاق كلامشان انكار آن معلوم می شود.

آن گاه به ذكر سخن شیخ مفید در الارشاد پیرامون فرمان یزید مبنی بر تجهیز اهل بیت به سوی مدینه می پردازد، تا آنجا كه می گوید: و نعمان به وصیت یزید عمل نمود و اهل بیت عصمت را به آرامی و مدارا برد تا داخل مدینه شدند؛ و نشود كه ایشان در مسیر خود به كربلا روند و جابر را ملاقات كنند و چند روز عزاداری كنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدی ندیده باشد یا دیده و در این مقام اشاره به آن نكند و قریب به همین


عبارت را ابن اثیر در كامل التواریخ ذكر كرده و طبری نیز در تاریخ خود كه از تواریخ معتبره است مختصری در این مقام گفته و در هیچ كدام ذكری از سفر عراق نیست. [7] .

سوم آنكه شیخ مفید در مسار الشیعه در وقایع ماه صفر فرموده است: در روز بیستم آن ماه، سفر رجوع حرم حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام، بود، از شام به سوی مدینه ی طیبه و آن روز، روزی است كه وارد شد جابر بن عبدالله از مدینه به كربلا به جهت زیارت قبر حضرت ابی عبدالله علیه السلام و او اول كسی است كه آن جناب را زیارت كرده و قریب به همین عبارت را شیخ طوسی در مصباح متهجد (730) و علامه ی حلی در منهاج الصلاح و كفعمی در دو موضع از مصباح خود (489 و 510) ذكر كرده و ظاهر عبارت آن است كه روز اربعین از شام بیرون آمدند، نه آنكه وارد مدینه شدند. چنانچه بعضی توهم كردند. چه از دمشق تا مدینه كم تر از یك ماه سیر قافله متعارف نشود. خصوص آن قافله حسب دستورالعمل یزید به نعمان كه با آن رفتار نمود و بعد ما بین این دو بلد زیاده از دویست فرسخ است و اگر مراد آن بود تغییر عبارت نمی داد و در حق جابر كه اختلافی در ورود او در روز اربعین نیست، به ورود در اینجا به رجوع تعبیر نمی فرمود و در هر حال این كلمات صریح است در نیامدن ایشان به كربلا و الا ذكر آن در وقایع ماه صفر از جهاتی اولی بود. چهارم آنكه تفصیل ورود جابر در كربلای معلا در دو كتاب معتبر موجود است و ابدا ذكری از ورود اهل بیت و ملاقات ایشان با جابر در آنجا نیست. اول شیخ جلیل القدر عمادالدین ابوالقاسم طبری آملی كه از تلامذه ی ابو علی پسر شیخ طوسی است در كتاب بشارة المصطفی (ص) كه از كتب نفیسه موجود است، مسندا روایت كرده از اعمش كه از بزرگان محدثین است و او از عطیة بن سعد بن جناده ی عوفی كوفی جدلی كه او نیز از روات امامیه است و اهل سنت در رجال خود تصریح كرده اند كه او را راستگو بود و در سال 111 وفات كرد روایت كرده كه گفت با جابر بیرون رفتیم به جهت زیارت حسین بن علی صلوات الله علیهما آن گاه شرح داد كیفیت ورود خود و جابر را به كربلا و از این خبر شریف معتبر معلوم می شود جابر چند ساعتی بیش در آنجا درنگ نكرده و كسی را ملاقات ننمود. و به حسب عادت نشود كه اهل بیت وارد شوند.


و با جابر ملاقات كنند و عطیه در نقل چگونگی آن سفر زیارت با جابر ابدا اشاره به آن نكند... و گمان ندارم صاحب عقل سلیمی باور كند كه حضرت سجاد (ع) به آنجا بیاید و در ظاهر اول زیارت آن جناب باشد و اشاره به آن نشود و زیارتی و سخنی از آن حضرت نقل نكند و از جابر نقل زیارت كند كه تاكنون شیعیان در آن روز به آن عمل كنند.

پنجم آنكه ابومخنف لوط بن یحیی از بزرگان محدثین و معتمد ارباب سیر و تواریخ است و مقتل او در نهایت اعتبار، چنان چه از نقل اعاظم علمای قدیم از آن و از سایر مؤلفاتش معلوم می شود. لیكن افسوس كه اصل مقتل بی عیب او در دست نیست و این مقتل موجود كه به او نسبت دهند مشتمل است بر بعضی مطالب منكره مخالف اصول مذهب و البته آن را دشمنان و جهال به جهت پاره ای از اغراض فاسده در آن كتاب داخل كردند و از این جهت از حد اعتبار و اعتماد افتاده بر منفردات آن هیچ وثوقی نیست و لهذا ما قصه ورود اهل بیت را به كربلا در اربعین به او نسبت ندادیم و حال آنكه قریب به عبارت لهوف را او نیز دارد و عالم جلیل شیخ خلف آل عصفور در بعضی رسائل خود كه اجوبه ی سی مسأله است زحمت بسیاری در تطبیق اعظم منكرات آن كتاب بر اصول مذهب كشیده و لكن بر متأمل در آن پوشیده نیست كه جز تكلف حاصلی ندارد. به هر حال در این اعصار برای آن مقتل نسخ مختلفه به زیاده و نقصان دیده شده و آن نسخ در این مطلب متفقند كه اهل بیت جلالت را زمان حركت از راه تكریت و موصل و نصیبین و حلب و شام بردند و آن راه، راه سلطانی است و غالبا آباد و به دهكده بسیار و شهرهای معموره عبور می كند و از كوفه تا شام از آن راه قریب چهل منزل است و قضایای عدیده و بعضی كرامات در ایام سیر از آن راه در آنجا موجود؛ و نشود تمام آن از دس و ضاعین باشد. سیما كه در بعضی از آنها داعی بر وضع نیست و علاوه بر آن شواهد بسیار بر صدق اصل این مطلب كه سیر از آن راه بوده یافت می شود. از سایر كتب معتبره ی مثل قصه ی دیر راهب قنسرین و بروز كرامت باهره از سر مبارك در آنجا - چنانچه ابن شهر آشوب در مناقب خود نقل كرده قنسرین در یك منزلی حلب است كه در سنه ی 351 به جهت غارت روم خراب شد و قصه ی یحیی یهودی حرانی و شنیدن او تلاوت قرآن را از سر منور در وقت عبور از آنجا و اسلام و شهادت او چنان چه فاضل متبحر جلیل سید جلال الدین عطاء الله بن السید غیاث الدین فضل الله بن سید عبدالرحمن محدث معروف در كتاب روضة الاحباب


نقل كرده و گفته است كه قبر یحیی در آنجا است و معروف است به یحیی شهید و دعا در سر قبر او مستجاب می شود و حران شهری بود در شرقی فرات در بلاد جزیره - ما بین فرات و دجله - و نیز قریه ای است از توابع حلب و احتمال هر یك می رود و او نیز اكثر آن منازل را اسم برده و قضایا نقل كرده با اختلافی در آن با آنچه ابومخنف و تصریح عالم جلیل و بصیر، عمادالدین حسن بن علی طبرسی، صاحب مؤلفات رائقه مثل اسرار الامامة و غیرها در كتاب كامل السقیفه كه معروف است به كامل بهائی بر آنكه در آن سیر به آمد و موصل و نصیبین و بعلبك و میافارقین و شیرز عبور نمودند و آمد كنار دجله است، مثل موصل. چهارم در سه منزلی شام است و پنجم نزدیك به دیار بكر است كه از بلاد جزیره است و ششم قریب به حماة بین حلب و شام است؛ و بعضی قصص و حكایات برای آن منازل نقل كرده، و محل گذاشتن سر مبارك در معره در دو فرسخی حلب است و از قرای اوست چنان چه بعضی از علمای اعلام نقل كردند و ذكر این منزل و چگونگی رفتار اهل آن با لشكر ابن زیاد در آن مقاتل موجود است. نیز فاضل المعی ملا حسین كاشفی قضایای متعدده در حین عبور از بسیاری از آن منازل در كتاب روضة الشهدا نقل كرده و غیر این مواضع كه حال در نظر نیست؛ و غرض تمسك و استشهاد به هر یك از آنها نیست. هر چند بعضی از آنها در نهایت اعتبار است، بلكه از مجموع آن منصف اطمینان تام پیدا خواهد كرد كه سیر از آن خط بود علاوه معارضی از اخبار و كلمات اصحاب تاكنون به نظر نرسیده و چون عاقل تأمل كند سیر از كربلا به كوفه و از آنجا به شام با ملاحظه ی اقل ایام توقف در آن دو بلد و از شام تا كربلا در مدت چهل روز از ممتنعات خواهد شمرد و اگر از آنچه گفتیم اغماض كنیم و فرض نماییم كه سیر از بریه و غربی فرات بود، آن هم بعد از تأمل صادق نظیر اول است. همه از كوفه تا شام به خط مستقیم 175 فرسخ است. روز دوازدهم ورود كوفه سیزدهم انعقاد آن مجلس می شود و ایام رفتن قاصد به شام و مراجعت به كوفه كمتر از بیست روز چنانچه در اقبال گفته نشود و این استیذان ابن زیاد از یزید و حمل اسیران را به شام بعد از آمدن جواب سید در لهوف نیز ذكر كرده و ابن اثیر در كامل نقل كرده كه چون آل حسین (ع) به كوفه رسیدند، ابن زیاد ایشان را حبس نمود و قاصدی نزد یزید فرستاد و اخبار كرد به حال ایشان. روزی سنگی در آن مجلس افتاد كه مكتوبی به آن بسته بود و


در آن نوشته بود قاصدی به جهت امر شما نزد یزید رفته، روز فلان به آنجا می رسد و روز فلان برمی گردد. پس اگر آواز تكبیر شنیدید، یقین كنید كه شما را خواهند كشت و گرنه شما را امان دادند. چون دو روز یا سه روز به آمدن قاصد مانده بود، باز سنگی كه به آن نوشته بسته بود به آنجا افتاد و در آن نوشته بود وصایای خود را بكنید كه زمان رسیدن قاصد نزدیك شده. چون قاصد رسید معلوم شد یزید امر كرده كه ایشان را نزد او فرستند و اما آنچه بعضی از افاضل علما در حواشی همه ی مزار بحار احتمال داده كه استیذان جواب به توسط كبوتر بود كه ملوك سابق آن را به جهت قاصدی و بردن خط از بلدی به بلدی تربیت می كردند فاسد است. زیرا كه در عصر بنی امیه و اوایل بنی عباس این كار متداول نبود. بلكه شهاب الدین احمد بن یحیی بن فضل الله العمری تصریح كرده در كتاب تعریف كه اصل آن قسم كبوتر كه آن را حمام هدی و حمام رسائلی می گویند در موصل بوده و ملوك فاطمین بسیار به او اعتنا داشتند و از كتاب نمائم الحمائم محی الدین ابن عبدالظاهر نقل كرده كه اول ملك كه آن را از موصل نقل كرده نورالدین محمود بن زنگی بود در سنه ی 565 و بالجمله از اقبال گذشت كه یك ماه در حبس شام بودند و بعد از بیرون آمدن هفت روز مشغول عزاداری بودند. چنانچه در كامل بهائی است و محمد بن جریر طبری در تاریخ خود گفته كه یزید ده روز ایشان را در خانه ی خود نگاه داشت و بعد از آن ایشان را روانه كرد. در مراجعت با نهایت اجلال و اكرام و تأنی و وقار در شب سیر می كردند. چنانچه از كلام شیخ مفید كه گذشت و دیگران معلوم می شود. و اگر در هر شب هشت فرسخ بر همان خط مستقیم سیر كرده باشند، مدت سیر قریب به بیست و دو روز خواهد بود و حال آنكه از آن خط به جهت قلت آب و سایر مایحتاج سیر میسر نباشد. خصوص برای آن قافله ی زنان و كودكان و ضعیفان.

ششم آنكه با رسیدن حضرت سجاد (ع) در آن روز به كربلا و جماعتی از مردان بنی هاشم و مشرف شدن ایشان به زیارت حضرت ابی عبدالله علیه السلام با جابر در یك روز، بلكه در یك وقت، مناسب نبود جابر را اول زائر آن حضرت گویند و این را از مناقب او شمردند. شیخ مفید در مسار الشیعه چنانچه گذشت گفته... [8] .


هفتم آنكه بر هر ناظری در كتب مقاتل مخفی نیست كه بعد از ندامت ظاهری رجس پلید یزید و عذر خواستن و مخیر نمودن آل الله را بین ماندن در شام و برگشتن به وطن اصلی مدینه طیبه و اختیار كردن ایشان مراجعت را در اینكه به عزم مدینه از شام بیرون رفتند و از عراق و كربلا ذكری در آنجا نبود و بنابر رفتن به آن جناب نبود و راه شام به عراق از خود شام از راه حجاز جدا می شود و قدر مشتركی ندارند. چنان كه از مترددین شنیده شده و از اختلاف طول این سه بلد با یكدیگر معلوم می شود. پس هر كه خواهد از شام به عراق رو، از آنجا عازم و به خط عراق خواهد رسید و اگر اهل بیت (ع) از آنجا به این عزم بیرون آمدند چنانچه ظاهر عبارت لهوف است، بی اطلاع آن خبیث و بی اذن او، هرگز برای ایشان میسر نبوده و نشود و در آن مجلس ذكری از این عزم نشود و ظاهر این است كه در سیر به عراق جز زیارت تربت مقدسه مقصدی نداشتند وگمان نمی رود با آن خبث شریره یزید و پلیدی فطرتش اگر اظهار می كردند و اذن می خواستند راضی شود و اذن دهد و مصارف سفر را دو چندان كند با آن دنائت طبع و بی حیایی كه دویست دینار دهد و بگوید این به عوض آنچه از شما رفته. به هر حال این استبعادی است كه به یك باره وثوق را از كلام آن راوی مجهول كه در لهوف از او نقل كرده و البته یكی از اهل سیر و تواریخ است می برد و چون منضم شود به آن شواهد مقدمه اساس این احتمال از خراب خواهد شد. [9] .

مناقشه با محدث نوری

مناقشه در نكته ی یكم:

سید در لهوف به انجام دیدار در خصوص روز اربعین اشاره نكرده، بلكه تنها خبر دیدار را ذكر كرده است. همان طور كه ابن نما نیز ذكر كرده است؛ و چگونگی بلامانع بودن این دو خواهد آمد.

مناقشه در نكته دوم:

اول اینكه شهید قاضی طباطبائی در پاسخ اینكه چرا شیخ مفید از این مطلب یاد نكرده می نویسد: بنای او نقل آنچه به او رسیده به طور مسند بوده است؛ هر چند كه خلاف مشهور


بوده باشد. [10] دوم اینكه، عدم ذكر اعم از عدم وقوع است، و اینان آن را نفی نكرده اند. سوم اینكه، چنانچه نوشتیم گروهی مانند بیرونی، شیخ بهائی و دیگران بازگشت اهل بیت به كربلا را در روز اربعین آورده اند.

مناقشه در نكته ی سوم:

چنان كه پیشتر گفتیم، با استنباط ایشان از كلمه ی رجوع كه به معنای خروج از شام است نه به معنای رسیدن به مدینه، با ایشان موافقیم. گویا سخن «اگر چه برخی چنین پنداشتند» ناظر بر نوشته ی سید بن طاووس در اقبال الاعمال است. اما درباره ی اینكه این واژه ها در عدم آمدنشان به كربلا صراحت داشته باشد، با او موافق نیستیم و گفتیم كه عدم ذكر اعم است، به ویژه با در نظر گرفتن آنچه پیرامون روش شیخ مفید در كتاب تاریخشان ذكر كردیم.

اما اینكه می نویسد: بازگشت آنان از مدینه در كم تر از یك ماه امكان ندارد، شهید قاضی شواهدی چندی بر امكان آن ذكر كرده است و سخن ایشان خواهد آمد.

مناقشه در نكته ی چهارم:

یكم: تعبیر این محدث بزرگ از مصباح الزائر به عنوان یك كتاب معتبر، با تصریح بر اینكه سید آن را در اوان تكلیف خود تألیف كرده است؛ و در عین حال چنین و چنان است، برگشت از گفته های پیشین می باشد. وی لهوف را با مصباح الزائر - كه در سن جوانی تألیف شده - ضمیمه می كند و با سرایت دادن ضعف این به آن، استناد می كند كه خبر دیدار را نمی توان پذیرفت.

دوم: بعید شمردن محدث به جای خودش درست است، اما اینكه عطیه از آن یاد نكرده درست است و ما در جای خودش علت آن را خواهیم آورد.

مناقشه در نكته پنجم:

این مهمترین دلیل ذكر شده از سوی محدث نوری است؛ و مقصود از آن اثبات امتناع در فرض مسأله است. شهید قاضی طباطبایی ضمن پاسخ به محدث نوری امكان آن را به اثبات رسانده است كه در پایان گفته های نوری دلایل ایشان را ذكر خواهیم كرد.


مناقشه در نكته ی ششم:

با فرض این باز هم مانعی وجود ندارد كه جابر از دیگران برای زیارت پیشی گرفته باشد و عنوان نخستین زائر بر او صدق كند. بلكه از روایات چنین استفاده می شود كه جابر از آنان پیشی گرفت، چون سید ابن طاووس می گوید: پس به قتلگاه رسیدند و جابر بن عبدالله را دیدند. [11] از این رو نتیجه می گیریم كه هر چند دیدار در یك روز صورت گرفته، اما تشرف به زیارت قبر در یك زمان نبوده است - نظریه برگزیده در این مسأله خواهد آمد.

مناقشه در نكته هفتم:

یكم: وجود قدر مشترك داشتن راه مدینه و عراق چیزی است كه از لهوف استفاده می شود. اما در نقل ابن نما - كه مقدم بر لهوف است - چیزی در این باره دیده نمی شود. بنابراین چنانچه اهل بیت از خود شام قصد رفتن به كربلا را گرفته باشند می توانستند از مسیر شمال دمشق خارج شده، و با پیمودن راه آباد سلطانی (كه قدر مشترك ندارد) به كربلا بازگردند.

دوم: اشكال كننده وجود قدر مشترك را به دو دلیل نفی كرده است:

الف - استناد به گفته ی كسانی كه در روزگار وی آنجا رفت و آمد داشتند. ولی این كافی نیست، زیرا راهها پیوسته در حال تغییر و تبدیلند؛ و نمی توان پنداشت كه بیش از هزار سال از عمر راهی بگذرد و به همان حال نخست خود باقی باشد. از این رو مسأله نیاز به تحقیق و تتبع بیشتر دارد.

ب - تكیه ایشان بر ملاحظه طول جغرافیایی این سه سرزمین. این نیز در این مقام مشكلی را حل نمی كند. چرا كه راه به منافع عمومی كسانی - از اهالی آن مناطق - كه آن را طی می كنند بازمی گردد. از این رو بسیار دیده می شود كه برای عبور از شهرها و روستاهای خاصی راه طولانی می شود؛ چرا كه مقصود تنها مبدأ و مقصد نیست. بنابراین در سفرهای هوایی ملاحظه ی طول جغرافیایی شهرها كاربرد دارد.

ج - ملاحظه ی نقشه ی جغرافیایی، وجود قدر مشترك را در یك مسیر شام به عراق تأیید می كند، پس از خروج از دمشق و سپری ساختن حدود 115 كیلومتر ازسمت جنوب،


در منطقه ی «بصری» راه شام به كوفه و كربلا (طریق بادیه ی الشام) از راه شام به مدینه جدا می گردد. [12] .

سوم: آنچه ایشان در این مقام بعید شمرده وارد نیست. زیرا با تصریح ایشان بر اختلاف حالت یزید در روز خروج اسیران از شام ابراز پشیمانی وی در ظاهر و با در نظر گرفتن فرمان های یزید به لزوم خوشرفتاری با آنان و به ویژه در نظر گرفتن آنچه از ابن سعد نقل كردیم، مبنی بر اینكه یزید به كسانی كه همراهشان فرستاد فرمان داد كه هر كجا و هرگاه خواستند آنان را فرود آورند، [13] هیچ بعید نیست كه خواستار رفتن به كربلا شده باشند؛ یا از خود شام و یا پس از خروج از آنجا، و این درخواست نیز مورد پذیرش قرار گیرد.

اما اینكه نام كربلا را نبرده و تنها به ذكر مدینه بسنده كرده اند، مشكلی ایجاد نمی كند؛ زیرا مقصد نهایی برای آنان مدینه بود و كربلا برای آنها حكم یكی از منزلگاه های میان راه را داشت. پرسش یزید هم ناظر بر انتخاب محل اقامت دائمی بود نه موقتی و طبیعی است كه پاسخ نیز مطابق پرسش باشد و از این رو تنها به ذكر مدینه بسنده كردند؛ و این منافاتی ندارد كه كسی كه آهنگ مدینه دارد از كربلا نیز بگذرد.

2. همراه با قاضی طباطبایی

از اینها كه بگذریم، شهید سعید قاضی طباطبایی با جدیت تمام درصدد اثبات این برآمده كه بازگشت، در اربعین نخست بوده است. از آنجا كه مهم ترین دلیل مطلب نوری وجه پنجم می باشد، ما نیز خلاصه ی سخنان آن شهید را در این باره می آوریم و ملاحظاتی را در این زمینه ذكر می كنیم.

ایشان می گوید: بازگشت اهل بیت در اربعین نخست و الحاق سرهای شهیدان به پیكرهایشان، میان علما مشهور و تا قرن هفتم مورد اتفاق بوده است. نخستین كسی كه در این باره اشكال كرده سید بن طاووس در «الاقبال» است. اما مسأله ی دیدارشان با جابر را ابن طاووس و ابن نما نوشته اند. هر چند كه روز ورود را تعیین نكرده اند، اما به یقین در


اربعین بوده است. چرا كه هیچ كس آن را غیر اربعین نقل نكرده و تشرف جابر در اربعین چیزی است كه علما آن رافهمیده اند و ارباب مقاتل بر آن اتفاق نظر دارند.

سپس - در توجیه امكان حركت - می گوید: شتران رهوار و اسبان عربی كه در آن روزگار مورد استفاده قرار می گرفت، مسافت هایی دراز را در مدتی كوتاه طی می كرد؛ و شاید مانند آنها را در روزگار ما نتوان یافت!

استدلال قاضی طباطبائی به ده نكته

سپس ایشان شواهد چندی را برای تحقق سفر از عراق به شام - و بالعكس - در مدت ده یا هشت یا هفت و بلكه كمتر روز ذكر می كند. از آن جمله است:

1. سید محسن امین در «اعیان الشیعه» می نویسد: میان عراق و شام راه مستقیمی وجود دارد كه عرب های عقیل در زمان ما تنها در یك هفته آن را طی می كنند.

2. نیز آقای امین (ره) می نویسد: عرب های صلیب - اهل حوران واقع در قبله ی دمشق - تا عراق را در مدت هشت روزی می پیمودند.

3. خبر مرگ معاویه یك هفته بعد به كوفه رسید. مامقانی در تنقیح المقال به نقل از كشی با اسنادش از ابوخالد تمار گوید: روز جمعه ای همراه میثم تمار كنار فرات بودم، كه بادی وزیدن گرفت و او در یكی از كشتیهای روم بود. گوید: بیرون آمد و به باد نگاه كرد و گفت: جلوی كشتی تان را ببندید. این بادی است سخت. هم اینك معاویه مرد. گوید: جمعه بعد قاصدی از شام رسید و من ضمن دیدار با او، كسب خبر كردم و گفتم: ای بنده ی خدا! چه خبر؟ گفت: حال مردم بسیار خوب است. امیرالمؤمنین مرد و مردم با یزید بیعت كردند. گفتم: چه روزی وفات كرد؟ گفت: روز جمعه. [14] .

4. مرگ معاویه در پانزدهم رجب سال شصت و حركت امام حسین (ع) از مدینه در 28 رجب بوده است؛ و در همین فاصله ی زمانی - سیزده روز - رسیدن پیك و عدم بیعت تحقق یافت، با آنكه فاصله ی میان شام و حجاز بیش از عراق است.

5. طبری نوشته است كه بسر بن أرطاة به ابوبكر مهلت داد كه ظرف یك هفته از كوفه به شام برود و بازگردد؛ و رفتن او نزد معاویه و بازگشت وی نزد بسر در هفت روز


انجام شد. از اینجا معلوم می شود كه او از كوفه تا شام را در سه و نیم روز رفت و در سه و نیم روز بازگشت.

6. در مسأله نجات مختار از زندان، عمیره، حامل نامه ی عبدالله بن عمر - شوهر خواهر مختار - نزد یزید رفت و نامه ی آزادیش را از او گرفت و عازم كوفه شد و پس از یازده روز خود را به آنجا رساند.

7. امام حسین (ع) در هشتم ذی حجه از مكه خارج شد، فاصله ی آنجا تا كوفه نزدیك به 380 فرسخ است. در حالی كه امام با سرعت هم حركت نمی كرد، در دوم محرم به كوفه رسید. پس معلوم می شود كه كاروان ایشان توانست این مسافت را در مدت 24 روز طی كند از اینجا دانسته می شود كه آنان روزانه نزدیك به پانزده فرسخ راه می پیموردند (با آنكه در برخی منزل گاهها توقف داشتند).

8. بسیاری از كتاب های معتبر - مثل آثار الباقیة - تصریح كرده اند كه ورود اهل بیت (ع) به شام در اول صفر بود؛ آنان در حدود بیستم یا پانزدهم محرم از كوفه عازم شام شدند و طی مدت ده یا پانزده روز خود را به شام رساندند و بازگشت آنان به عراق در چنین مدتی بعید نیست. ابوریحان بیرونی كه به اوضاع آگاه و بر كیفیت حركت در آن روزگار مطلع بود، این را نوشته و نه آن را بعید شمرده و نه رد كرده است.

9. نقل شده است كه هارون الرشید و ابوحنیفه [15] ماه ذی حجه را در كوفه یا بغداد نو می كردند و پس از دیدن ماه برای حج بیرون می آمدند.

10. شیخ مفید به نقل از خیزران اسباطی گوید: نزد ابوالحسن، علی بن محمد (ع) به مدینه رفتم. به من گفت: از واثق چه خبر داری؟ گفتم: فدایت شوم، من كه آمدم سالم بود. من از همه ی مردم او را زودتر دیده ام. من ده روز پیش او را دیده ام. گوید: به من فرمود: مردم مدینه می گویند كه او مرده است. گفتم: من از همه ی مردم زودتر او را دیده ام. فرمود: مردم می گویند او مرده است. هنگامی كه به من گفت: مردم می گویند فهمیدم كه مقصودش خود او است.... [16] .


آنچه را كه شهید قاضی درصدد نتیجه گیری آن است می توان چنین خلاصه كرد: از اینكه می گوید: «من ده روز است كه او را دیده ام» فهمیده می شد كه او 380 فرسخ را ده روزه پیموده است.

چكیده ی نتیجه گیری شهید قاضی طباطبایی

از همه ی اینها به دست می آید كه حركت در طی ده روز امكان پذیر است و آنچه محدث نوری نوشته استبعادی بیش نیست؛ و شواهد تاریخی موجود این امكان را ثابت می كند.

خلاصه ی كلام آنكه نوشته سبط ابن جوزی درست است كه می گوید: آنان كوفه را در پانزدهم محرم به سوی شام ترك گفتند. آنان در اول صفر به شام رسیدند و حدود هجده روز در آنجا ماندند. سپس در مدت هشت یا ده روز به كربلا رفتند و توانستند كه در بیستم صفر - اربعین - به كربلا بازگردند و به آنجا وارد شوند - و این مطلبی است كه درصدد اثبات آن هستیم.

سپس در پاسخ دلایل طرف مقابل می گوید: اما درباره ی مسأله ی كسب اجازه پسر مرجانه از یزید و بازگشت پیك نزد وی كه بیست روز وقت نیاز دارد و یك ماه ماندنشان در شام - كه محدث نوری آن را نوشته و بر پایه آن بازگشت در اربعین را نفی كرده است - باید گفت:

اول اینكه قاصد می تواند در مدت حدود سه روز برسد - چنانكه ذكر آن در خبر بسر بن ارطاة گذشت.

دوم اینكه كسب اجازه به وسیله كبوتر نامه بر انجام شده باشد؛ و این ممكن است، زیرا نخستین كسی كه كبوتر را به این مقصود به كار گرفت نوح پیامبر و سپس سلیمان و همچنین ایرانیان بودند. بنابراین استفاده ی آن در آن روزگار مرسوم بوده است.

سوم اینكه هیچ دلیل معتبری برای یك ماه ماندن آنها در شام وجود ندارد. بلكه تاریخهای معتبر آن را چند روز - هشت تا ده روز - دانسته اند.

نیز گفته است: وانگهی میان علمای امامیه مشهور است كه سر مطهر در اربعین نخست به وسیله امام زین العابدین (ع)، به پیكر مطهر ملحق شد؛ و مجلسی، شهرت اصحاب را پیرامون بازگشت اهل بیت (ع) در بیستم صفر نقل كرده است.


چكیده ی دلایل قاضی طباطبایی و مناقشه ی آن

بنابراین چكیده ی دلایل قاضی طباطبایی اینهاست:

1. مشهور این است كه بازگشت اهل بیت در اربعین اول انجام شد.

2. طبق شواهد گوناگون تاریخی، بازگشت در چنین مدتی ممكن است.

3. از آنجا كه جابر قبر امام حسین (ع) را در اربعین زیارت كرده، بنابراین دیدار نیز در اربعین انجام شده است، زیرا هیچ كس جز این را نگفته و آنچه علما فهمیده اند همین است.

درباره ی این دلایل باید گفت:

اول اینكه این شهرت كفایت نمی كند. به ویژه آنكه گفتیم علامه ی مجلسی [17] نیز از آن چشم پوشیده و به طور كامل بازگشت در اربعین نخست را بعید شمرده است.

دوم اینكه، حقیقت این است كه شواهد تاریخی گوناگونی كه شهید قاضی طباطبایی ذكر می كند - كه دلالت بر میزان تتبع و رنج فراوانی است كه برده است - مسأله را از صورت محال بودن خارج كرده و به شكل امری ممكن در می آورد؛ و به این ترتیب بنیاد سخن محدث نوری ویران می شود. اما این اندازه برای اثبات مقصود كفایت نمی كند، زیرا مطلوب ما اثبات وقوع است نه امكان؛ و امكان شی ء اعم از وقوع آن است.

سوم اینكه، درست این است كه جابر قبر امام (ع) را در اربعین زیارت كرد؛ ولی ما انجام دیدار را در این روز نفی می كنیم. به ویژه آنكه ابن نما و سید بن طاووس - این دو منابع اصلی خبر دیدار هستند - زمان دیدار را تعیین نكرده اند. بنابراین ما نیز ملازمه ی میان آن دو را نفی می كنیم.


[1] لؤلؤ و مرجان، نوري، محدث، انتشارات اميركبير، تهران، 1279، ص 148 و 149.

[2] بحارالانوار، ج 107، ص 39.

[3] همان، ص 42.

[4] لؤلؤ و مرجان، ص 148.

[5] ر. ك: مقدمه ي مثيرالاحزان، ص 9.

[6] تحقيق درباره ي اربعين اول، ص 2.

[7] لؤلؤ و مرجان، ص 150.

[8] لؤلو و مرجان، ص 160 - 153.

[9] لؤلؤ و مرجان، ص 162 - 161.

[10] تحقيق در اربعين اول، ص 94.

[11] الملهوف، ص 225.

[12] اربعين حسيني، ص 89.

[13] الطبقات (ترجمة الامام الحسين (ع))، ص 84.

[14] تنقيح المقال، ج 3، ص 262، شماره 12344.

[15] او ابوحنيفة، سائق الحاج، سعيد بن بيان كه به اعتقاد نجاشي اهل همدان بود، در حالي كه شيخ طوسي، كشي و برقي او را اهل كوفه مي دانند. ر. ك: معجم الرجال، ج 8، ص 111.

[16] الارشاد، ج 2، ص 301.

[17] بحارالانوار، ج 101، ص 334.